٢٩ ژوئيه ٢٠٠١

از: ايرج فرزاد

به: رفيق آذر مدرسى و اعضا و مشاورين کميته مرکزى حزب

در باره رهبرى حزب

با سلام،

رفقاى عزيز از آنجا که به نظر خودم شايد براى اولين بار در طول حيات سياسى ام با مهترين سوال در موقعيت رهبر و ادامه دهنده کمونيسم و حکمتيسم قرار گرفته ام، سعى کرده ام تا حد امکان صريح حرف بزنم.

منهم مثل بعضى از رفقا در مورد بحثى که در مورد رهبرى حزب در ميان رفقا مطرح شده است، معتقدم که سابقه

قديمى ترى دارد، و حتى در يک پلنوم از جانب خود نادر طرح شد. بيمارى نادر اين مساله را بطور عملى پيش پاى رهبرى حزب قرار داد.

براى من مساله قدرى مشکلتر است طورى که طرح خود سوال هراسى را در من بوجود ميآورد. اما واقعيت اين است

که ما بايد بتوانيم براى تداوم حکمتيسم چاره اى جدى بيانديشيم. از نظر من حکمتيسم مولفه ها و خصائصى دارد، تاريخى دارد و ويژگيهائى دارد که فقط خود منصور حکمت تاکنون توانسته است به تمامى آنرا نمايندگى کند. من به مهمترين وجوه حکمتيسم ( از نظر خودم) اشاره ميکنم:

- تعلق عميق به مارکس - درايت سياسى و رهبرى سياسى بعنوان مارکسيست. سياستمدار کمونيست، ظاهر شدن با کاليبر و داراى ظرفيت رهبرى توده هاى مردم معمولى

- حزب ساز و مراقب تيزبين انسجام خط حکمتيسم - رهبر دورانهاى سخت و عبور دادن حزب و جنبش از نقطه عطفها و تند پيچهاى تاريخ( تشکيل حزب کمونيست ايران، کومه له و تحولات آن و جنگ با حزب دمکرات، جنگ خليج، جمهورى اسلامى و دو خرداد، جريان مستعفيون و....)

- تبديل کردن حزب و جنبش حکمتيسم به اتوريته سياسى و جنبش و حرکت سياسى

- ستون اعتماد و نقطه قدرت کمونيسم عصر بعداز شکست انقلاب اکتبر- سمبنل اتحاد و انسجام درونى حزب و تکيه گاه وحدت و يگانى و همدلى صفوف حزب و باين اعتبار کسب اتوريته معنوى بلامنازع بر صفوف حزب و جنبش- نمايندگى يک تداوم و پيگيرى تاريخى و تعلق عميق سياسى به کمونيسم و اعتقاد به پيروزى و مبارزه براى پيروزى آن.- اعتماد به نفس و برخوردارى از روحيه حق به جانب، رزمندگى براى کمونيسم و اعتماد به برترى روحى بر بورژوازى و گرايشات غيرکمونيستى، قرار گرفتن در صف مقدم تقابلهاى سياسى و فکرى و ايدئولوژيکى - اعتقاد به اينکه حزب کمونيستى و فرد کمونيست بايد در زمان حيات خود منشا اثرى در جهت آرمان کمونيسم باشند. کمونيسم همين اکنون شدنى و عملى است. - سمبل اينکه حکمت و حکمتيسم همواره شهامت انقلابى را براى شنا کردن خلاف جريان داشته است، همواره سنت شکن و نو آور بوده است، در کار و فعاليت و مبارزه سياسى و حزبى تعجيل دارد، از وضع موجود و سکون و رکود ناراضى و عصبانى است و پرتوقع و دنبال کارهاى بزرگ و ماکرو است.خصائل ديگرى را ميتوان برشمرد. اين ها را به نظر من هيچ فردى از رهبرى حزب دارا نيست، نياز به جمعى دارد که مساله حکمتيسم با همه ويژگيهايش را مقابل خود بگذارد و در خود آمادگى براى برخوردار شدن از آنها را ببييند و بيابد. من فکر ميکنم حتى به شکل جمعى هم زياد ساده نيست گرچه قصد ندارم تصوير بدبينانه و مايوسانه اى از مساله بدست دهم. سوال من از رهبرى حزب و از خودم نيز اين است که آيا هر رفيقى در رهبرى چنين مسئوليتى را پيش پاى خودش ميگذارد و يا گذاشته است؟ سوال اين است که با حضور و يا عدم حضور نادر هستند رفقائى که به جمعى فکر کرده باشند که تواما بتواند نماينده پيگيرى حکمتيسم باشد؟ به چه کسانى و چه ترکيبى فکر کرده اند؟ وضعيت و نقش خود را چگونه تصوير کرده اند؟ به نظر من نقطه گرهى در پاسخ به سوال رهبرى حزب بدون حضور منصور حکمت چيست؟ طرح سوال و انتقال آن از منصور حکمت به جمعى از رفقاست. باين معنى که جمعى از رفقا آماده باشند که خود را بجاى منصور حکمت تصور کنند. مقارن استعفاها خود منصور حکمت در يک اظهار بنظر من تلخ براى حزب و بويژه رهبرى گفت وضع منصور حمکت با بقيه فرق دارد، من مجبورم خط را ادامه دهم و اگر کوتاه بيايم دنبالم ميگذارند، براى شما( اشاره به جمعى که نشسته بودند) چنين نيست، شما ميتوانيد کار خودتان را بکنيد. به نظر من اين مساله اکنون هم در مورد رهبرى صادق است، خود را آماده نکرده است و شايد اگر بخواهم بدبينانه بگويم نميخواهد حکمتيسم برايش ضرورت و جبر باشد، گريز ناپذير و غير اختيارى باشد. تاکنون دو نوع پاسخ به سوال طرح شده را ديده ام، يکى يک جواب تا حدى کليشه اى و فرمال و نوعى اعلام وفادارى به حکمتيسم و ديگرى سکوت و حاضر نشدن براى قرار دادن مهمترين سوال در مورد سرنوشت کمونيسم بعد از شکست اکتبر و عروج حکمتيسم بطور لخت و عور در برابر خود. اين دو نوع پاسخ به نظر من نطفه هاى عقب نشينى و اگر بخواهم صريح بگويم شکست ديگر و بسا سنگين تر کمونيسم را با خود همراه دارد. اين يعنى "حکمتيسم را دنبال ميکنند" و کسى جلودار نيست، اين يعنى تعيين مسير عقب نشينى و هزيمت از قبل و به معنى نشان دادن دالانى براى دست کشيدن از حکمتيسم است به صفوف خود. من در طول حيات سياسى خود، چه آنگاه که تازه وارد مبارزه سياسى شدم و به همه موانع و مشکلات از جمله اعدام و شکنجه و محروميت و... آگاه بودم هيچگاه اين چنين بعنوان مسئول تداوم کمونيسم و لنين و حکمت در برابر مساله قرار نگرفته بودم، هميشه تصور ميکردم که بالاخره کسان ديگرى و جمعى هست که من بتوانم درکنار آنها کارم را پيش ببرم. چه، پاسخ به اين سوال من را ملزم نکرده بود که بطور فردى نيز خود را رفيق لنين و منصور حکمت و در موقعيت آنها با همه مشکلاتش تصور کنم. اين سوال براى اولين بار بطور جدى بعنوان اساسى ترين سوال زندگى و کارير سياسى ام در برابرم قرار گرفته است. پاسخ براى من ساده نيست. چرا که قرار گرفتن در موقعيت يک تداوم جبرى کمونيسم ملزوماتى را ميخواهد که من ندارم. نميخواهم نه شکسته نفسى کنم و نه تصوير غير واقعى و تاريک از خود و رهبرى حزب بدست دهم. قرار گرفتن در مقام پاسخگوى اين سوال در درجه اول لازمه جدى گرفتن سوال و اعلام آمادگى براى ايجاد يک تحول و يک انقلاب در روش زندگى، فعاليت سياسى، شيوه کار و ... است. اگر سوال بطور واقعى در مقابل قرار گرفته باشد آنگاه بايد خصائل حکمتيسم را که بخشى را فوقا برشمردم در برابر خود گذاشت و به يک يک آنها پاسخ داد. اگر اتوريته معنوى منصور حکمت را ندارم، دلائل کجاست و چگونه و در کدام پروسه و با چه مکانيسم هائى ميتوان آنرا کسب کرد، اگر در حفظ انسجام حزب و صفوف خود توان و ظرفيت منصور حکمت را فاقدم، دلائل کدامند و با چه شيوه اى ميتوان آنرا کسب کرد، اگر احاطه ام به مارکسيسم ضعيف است چکار ميتوانم براى آن انجام دهم، اگر تيز بينى و درايت سياسى منصور حکمت را ندارم چگونه و در چه مکانيسمى ميتوان از آن برخوردار شد، و.... ميپذيرم که ايجاد چنين رهبرى در غياب منصور حکمت يک معضل جدى است. اما مهمتر براى من اين است که فکر ميکنم رهبرى( خود را هم در نظر دارم)، خود سوال را بطور جدى در برابر خود قرار نداده است. من نميتوانم بپذيرم که رفقائى بگويند مساله زياد مهم نيست، آماده ام در حد رهبرى و در تداوم حکمتيسم فعاليت کنم، اما به ويژگيهاى حکمتيسم و خصائل آن و فراتر از آن آمادگى براى ايجاد ملزومات حکمتيسم به خودش مراجعه نکرده باشد. بحث "روحيه" نيست، من مطمئنم که جمع زيادى از رفقاى رهبرى، مبارزين سرسخت و صادق و شريف حکمتيسم اند، اما سوال "رهرو" خوب بودن نيست، "رهبر" خوب بودن مطرح است. در عين حال دور زدن سوال و پرداختن به نوعى اعلام وفادارى اخلاقى و فرمال به منصور حمکت به نظرم نه تنها مشکل را حل نميکند بلکه بيشتر به نوعى مسکن شبيه است. تنه خود را به سوال نزدن، احاله آن به طراح سوال و غير خود، و ارائه يک پاسخ ساده که گويا مشکل چنان هم بزرگ نيست اصلا راه حل نيست. خطر چنين موضعى در شرايط سخت و بحرانى تر به حالت انفجار آميز و غير قابل کنترل در خواهد آمد. بحث من اين است که ما بعنوان کادرهاى رهبرى حزب هنوز سوال را بطور جدى در برابر خود قرار نداده ايم.