در باره رهبرى (نکات عمده)

رحمان حسين زاده

موضوع رهبرى حزب به دنبال واقعه نامطلوب "پزشکى" که براى رفيق منصور حکمت پيش آمد، به طور عاجلى مطرح شده است. نامه هاى اخير در سطح کميته مرکزى مويد همين وضعيت است. هفته گذشته در نشست دفترسياسى اين موضوع مطرح شد. من هم بنوبه خود نظرم را در اين رابطه طرح کردم. نوشته زير چارچوب و محورهاى اصلى بحثى است که در اين نشست طرح کردم و علاقمندم در اختيار رفقاى کميته مرکزى و مشاورين هم قرار گيرد. ١- برخلاف تصور رايج اين روزها موضوع تامين رهبرى مارکسيستى جريان ما از "مسئله پزشکى" منصورحکمت شروع نشده است اين موضوع به قدمت "تزهاى رهبرى کمونيستى" نوشته منصور حکمت در اولين شماره بسوى سوسياليسم است. من ميدانم آن تزها در دوران ديگرى و بويژه در برخورد به معضلات رهبرى وقت کومه له (در آستانه تشکيل حزب کمونيست ايران) مطرح شده است. هر چند در مراحل بعدتر اين موضوع در ابعاد ديگرى مطرح شده و بويژه با ايجاد حزب کمونيست کارگرى به بسيارى لحاظ طرح آن چارچوب متفاوتى به خود گرفته است. اما از آن تاريخ تا به امروز اتفاقا به همت منصور حکمت تلاشهاى فراوان براى شکل دادن به چنين رهبرى وجود داشته، بخشى از تقابل هاى سياسى در درون رهبرى حزب کمونيست ايران بر سر همين موضوع بود. جدايى از آن حزب تعيين تکليف قطعى با طيفى از رهبرى وقت حزب کمونيست ايران بود که نه در جنبش کمونيستى بلکه پاى در جنبشهاى ديگر داشتند و تحت نام "کمونيسم" آن جنبشها را نمايندگى ميکردند. اين واقعه گام بزرگى به جلو و بريدن بند ناف جنبشهاى ديگر با جنبش کمونيستى و تسهيل شرايط عروج حزب کمونيست کارگرى و ايجاد رهبرى کمونيستى در صحنه سياسى بود. ٢- به اين ترتيب تاريخ دو دهه اخير مبارزه کمونيستى در عين حال تاريخ کشمکش و جدال و تلاش براى تامين رهبرى کمونيستى بر سير تحولات در جامعه ايران است. شکى نيست رهبرى کمونيسم کارگرى و حزب کمونيست کارگرى، امروز در موقعيت تامين اين نياز پايه اى جنبش ما در صحنه سياسى ايران است. اما در اين هم شکى نيست حضور برجسته منصور حکمت در راس اين حرکت و نقش مبتکرانه و بلا منازع آن به اين واقعيت جامه عمل پوشانده است. اين را بيش از همه جامعه لمس کرده است. اين نقطه قدرت اساسى، بلافاصله اين سئوال را چه در درون حزب و چه در بيرون آن به وجود آورده است. اين جريان و اين حزب در غياب منصور حکمت چه موقعيتى پيدا ميکند؟ و به کجا ميرود؟ ٣- به نظرم اين مهمترين موضوع حيات حزب است. جواب درست به آن بسيار تعيين کننده است. صرفنظر از جوانب تحليلى و سياسى اين موضوع که در اين نوشته کوتاه به آن نميپردازم، اما اين موضوع قبل از هر چيز جواب عملى ميخواهد، در يک جمله اين سئوالات تنها با ابراز وجود رهبران ديگر در کنار و در انطباق با الگوى رهبرى منصور حکمت و تداوم بخش آن نوع رهبرى جواب خود را ميگيرند، به عنوان عضوى از مرکزيت حزب که از بدو تشکيل حزب کمونيست کارگرى در جريان مباحث و تصميمات رهبرى حزب بوده ام، شاهد تلاشهاى صميمانه منصور حکمت براى به جلو سوق دادن ديگر اعضاى رهبرى در اين زمينه بوده و به نظرم گامهايى برداشته ايم، اما قدر مسلم حاصل اين تلاشها هنوز اصلا رضايت بخش نيست. ٤- با اين وجود و به دلايل متعددى تصور بدبينانه اى از وضعيت ندارم و فکر ميکنم حزب ما در موقعيتى است که سختيهاى سر راه را تخفيف دهد و مشکل را بشناسد و به آن جواب دهد. اما لازمه قد علم کردن کسان ديگرى در قامت تمام عيار رهبرى حزب منطبق با الگوى رهبرى منصور حکمت به رسميت شناختن چند واقعيت است. الف- منظور من از انطباق با الگوى رهبرى منصور حکمت، تبديل شدن به کپى منصور حکمت نيست، هيچ فرد و يا جمعى همانند منصور حکمت نخواهند شد. همچنانکه کسى و حتى انگلس درست همانند مارکس نبود، اما شکى در اين نيست انگلس چه در حضور و چه در غياب مارکس الگوى رهبرى و سياست مارکس و مارکسيسم را برافراشته نگاه داشت. به نظرم کيس ما هم چنين مشابهتى دارد. آنزمان در کنار مارکس، انگلسى وجود داشت، که درنظريه و تئورى و سياست و نحوه رهبرى "مارکسيست بودن" خود را به جامعه و به جنبش خود نشان داده بود، بدون آنکه عينا مارکس باشد. ما هم نياز داشته و داريم در کنار منصور حکمت، رهبرانى داشته باشيم که جامعه و حزب به "حکمتيسم" آنها در افق و سياست و نحوه رهبرى اعتماد کند. بدون آنکه الزامى باشد با همان استعداد و نبوغ و توانايى منصور حکمت ظاهر شوند. ب - بنظر من "عبور از منصور حکمت" يا " غياب منصور حکمت" که بعضا شنيده ميشود حال با هر شکل و نيتى که مطرح شود، به لحاظ سياسى به شدت اشتباه و به لحاظ عملى غيرواقعى است. کمونيسم کارگرى و حزب کمونيست کارگرى بر اساس ديدگاهها، متد و سياست منصور حکمت ساخته و پرداخته شده است، همچانکه بلشويسم و حزب بلشويک از لنين تفکيک ناپذير بود. آنزمان که در غياب فيزيکى از"لنين عبور" شد، ديگر ربطى به بلشويسم و حزب آن باقى نماند و عاقبت آنها را ديديم. قضيه براى جنبش و حزب ما دقيقا به همان ترتيب است، نه تنها در موقعيت کنونى و با حضور خود منصور حکمت بلکه به دلايل فيزيکى و در شرايط عدم دخالت فعال او در حيات حزب هم ، "عبور از منصور حکمت" براى حزب ما ممکن نيست و اگر چنين اتفاقى بيفتد، بايد دانست تصميم گرفته شده سر اين جنبش و حزب را به جاى ديگرى ببرند. ج- من هم مثل على جوادى فکر ميکنم "حکمتيسم" کليد مسئله است اما در مقطع فعلى و در سطح کميته مرکزى و به طريق اولى دفترسياسى تهييج و ترويج همديگر موضوعيت ندارد، بلکه موضوع براى ما دوره پاپيش گذاشتن به مثابه "حکمتيستهايى" است، که متد، روش، افق و سياست و سبک کار و ...... نوع منصور حکمتى را در سطح رهبرى از خود نشان دهيم. همچنانکه در نامه منصور حکمت هم اشاره شده، اگر جمعى از رهبرى وجود داشته باشد، که خود منصور حکمت در راس آنها رهبرى حزب را ادامه دهد. اين مناسبترين حالتى است که در رهبرى ما بوجود بيايد. چون هم دامنه رهبرى همه جانبه و تمام قد حزب گسترش مييابد و هم منصور حکمت بدون دغدغه و فشار فوق العاده وظايف رهبرى و "ليدرى" خود را به انجام ميرساند. هم تداوم چنين رهبرى و خطى تضمين ميشود. د - در اين رابطه، همچنانکه بعضى از رفقا در نامه هايشان اشاره کرده اند، نبايد مثل سوم شخص ظاهر شد. مرکزيت حزب و قبل از همه اعضاى دفتر سياسى لازمست در موقعيت صاحب حزب ظاهر شده و با تعهد و نگرش و سبک ديگرى به وظايف حال و آينده خود بنگريم. وجود منصور حکمت "فعال سياسى و حزبى" را در حيات حزب و به اين ترتيب در راس حزب را کماکان بايد "غنيمت بزرگى" به شمار آورد. اما ديگر مجاز نيستيم از حضور پرتوان و فعال او "بى وظيفگى" به مثابه رهبرى را استنتاج کنيم. با آسودگى خيال دوباره اين را پيشه کنيم، که "نادر هست، فکرها را ميکند، قطعنامه و مصوبه و نوشته و سخنرانى را آماده ميکند، براى مشکلات مالى و فنى و سازمانى و سياسى حزب طرح و پيشنهاد مياورد و ........" من مطمئنم نادر کماکان چنين خواهد کرد. اما از طرف ما به اين نوع توکل انفعالى بايد پايان داد و به نظرم تک تک ما به مثابه اعضاى رهبرى صرفنظر از ميزان توانايى فردى بايد همانند منصور حکمت براى به جلو سوق دادن اين حزب و همه مسائل آن فکر و چاره جويى کنيم. اگر در اين موقعيت ظاهر شويم، آنوقت نه تنها حفره ها را تشخيص ميدهيم، بلکه در فکر پر کردن اين حفره ها هم خواهيم بود. اين موثرترين راه پاپيش گذاشتن به مثابه رهبرى است. و همين مناسبترين اطمينان خاطر دادن به منصور حکمت و تضمين تداوم خط کمونيسم کارگرى است.

ه - اما ابراز وجود رهبران ديگرى منطبق با الگوى رهبرى منصور حکمت يک تغيير و تحول اساسى را در نگرش و سطح توقع و انتظارات و وظايف از ما ميطلبد. مارکسيستهايى را ميخواهد که بنا به الگوى منصور حکمت، خلاف جريان و با اعتماد بنفس و همه جانبه ظاهر شوند. بر وضع موجود تکيه نزنند و نيازهاى زمانه و هر مقطعى را تشخيص دهند و جوابگو باشند. اين مسئله تغيير ريل اساسى را در سنت و روش و کارکرد تاکنونى ميطلبد. پايان دادن به رتق و فتق امور، شعبه گرى و صنفى گرى، غير حرفه اى گرى، پراکندگى و عدم تمرکز رهبرى و رهبران از ملزومات اوليه قدم گذاشتن در چنين راهيست. ديگر مجالى نيست قبل از هر آرايشى کسانى با چنين درکى بايد پا به صحنه بگذارند. بر اين مبنا و در اين چارچوب شخصا نيز به وظايف آتى خود مينگرم. ميدانم سريعا بايد عادتها و روشهايى را کنار بگذارم، به شعبه گرى پايان دهم، بر ضعفها و مشکلاتى فايق آيم، ضعفهاى کارم را دفن کنم و طبق اقدامات هدفمند براى تقويت ملزوماتى در اين سطح از جوابگويى عمل کنم، در جغرافياى تمرکز رهبرى مستقر شوم و ...... اميدوارم آنچه را که ميگويم به خودخواهى بيمورد تعبير نشود، اين را تعهد و وظيفه خود به عنوان فردى از مرکزيت ميدانم، تعهدم را اعلام و براى تحقق آن ميکوشم. اما همه چيز هم تنها به اراده خود انسان نيست. در هر حال فکر ميکنم جمعى از رفقا چه در سطح مرکزيت حزب و چه در ميان کادرهاى ديگر با چنين درکى از موضوع و با اعلام چنين تعهدى بايد دست در دست هم بگذاريم. تا مقطع پلنوم فرصتى است که جمعى از رفقا همفکرى کنند و نقشه هاى خود را با منصور حکمت و مرکزيت حزب در ميان بگذارند.، من هم به سهم خود آماده ام. در خاتمه به دو نکته اشاره کنم در اين نامه وارد بحث آرايش بالاى حزب و نحوه سازمانى آن نشدم، چون فکر ميکنم اين گره مسئله نيست، بلکه بايد موضوع در سطح سياسى جواب بگيرد، آنوقت منطبق با چنين جوابى آرايش و سازمان جواب خواهند گرفت. همچنين با بعضى از نگرشها در نامه هايى که تاکنون دريافت کرده ام موافق نيستم، اما پرداختن مستقيم به آنها را در اين نامه لازم نديدم.

موفق باشيد - ١١-٧-٢٠٠١