به : رفيق اذر مدرسى ، ليدر حزب و رفقاى ک.م

در باره رهبرى .

حککا حزب منصور حکمت است. م. حکمت اين حزب را ساخت و در نقطه عطفهاى سياسى و عملى ان را محافظت کرد و به پيش برد. حالا اين حزب صاحب برنامه، اهداف و سياست روشن و منطبق با ارزوهاى مردم است. چه سياست و برنامه و چه کادرها و ادمهاى اين حزب دلگرمى و اميد مردم در ايرانند. و نيروى محرکه اين جنبش و اين جريان حکمت و حکمتيسم است.

بحث رهبرى چه در حزب و چه در جامعه به قبل از بحثهاى حزب و جامعه و شخصيتها و حزب و قدرت سياسى بر ميگردد. در درون حکا و کومه له هم همين مساله همواره يکى از اولويتهاى سياسى و عملى ودر دستور بود. م.حکمت به عبدالله مهتدى گفت اگر پايت را از جنبش کوردايه تى بگذارى اينور و از ان دل بکنى و در مقابل ناسيوناليسم بايستى و حرف بزنى شانس رهبرى يک جنبش عظيم اجتماعى و راديکال را دارى، اما نيامد و در ان يکى جنبش هم کاره اى نشد. ابراهيم عليزاده هم بين دو جنبش اجتماعى اصلى و بالفعل جامعه همچنان در نوسان مانده است. و جسارت بريدن بند ناف ناسيوناليسم و خلق گرايى را تا کنون نيافته است.

اما رهبرى در حککا به يمن م.حکمت تا کنون جلو امده است و رشد چشمگيرى کرده است. اين طيف رهبرى در حزب با وقوف و اگاهى کامل از حقانيت حکمتيسم و با دفاع اگاهانه از ان و تلاش براى پراتيک ان بالا امده و اين نقطه قدرت ان است. اين شانس و اين درايت و تصميم را بعضى ها از دست دادند و به حاشيه سياست و جامعه افتادند و يا حذف شدند. اما همين رهبرى کمبودهاى جدى و کم جنبيدنهاى جدى و حتى خطرناکى هم داشته و دارد. اين وضعيت با حضور و وجود م.حکمت توجيه ميشود. منتظر اينکه او همه چيز را بلد است، خطا نميکند، بموقع جواب ميدهد و بموقع به داد حزب و جامعه ميرسد و راه را نشان ميدهد، ديگر چه غصه و چه باک و ديگر چرا خودرا خسته کنيم و چرا حرف پرت بزنيم بگذار حرف اول و اخر را او بزند و ما وارد اين معرکه نشويم و رومان را زياد نکنيم و يا خودرا سبک نکنيم...

اين انتظار ناشى از عدم حساسيت يا نااگاهى از اوضاع نيست بلکه به سنت و عادت ما تبديل شده و يکنوع راحت طلبى و اماده خورى است.. حکمت مينويسد، ميگويد، انجام ميدهد، غصه اى نيست.

اما اين وضعيت در رهبرى حزب همواره دغدغه و غصه م.حکمت بوده که رهبران ظهور کنند، جلو بيايند و در صف اول مبارزه مردم و رودرروى دشمن انجا که او هست بايستند. با عکس و چهارپايه و در ميدان، در هدايت سياسى جامعه، در قلمرو افکار، در سازمان دادن مردم، قرار گرفتن در راس جنبش هاى اجتماعى، رهبر مبارزه مردم، شخصيتهاى سياسى و اجتماعى مورد اعتماد مردم با اسم و رسم و مدعى قدرت سياسى، وزرا و وکلا و روساى دولت و شوراها، کابينه اداره جامعه و سازمان دهندگان سياست و اقتصاد جامعه و ...

و ما لنگان لنگان امديم. اول عکسمان را چاپ کرديم و بعد معلوم شد تنها با چاپ عکس کسى رهبر جايى نميشود بايد رفت و مستقميا و رودررو ايستاد و حرف زد و سازمان داد و رهبرى کرد، مثل برلين، مثل کردستان و نمونه هايى از اين قبيل. اما بعد از هر مقطعى و نقطه عطفى باز يک توقف و در جازدن و انتظار يک محرک ديگر و يک تکان ديگر از جانب م. حکمت. اين مشکل اصلى و خطر جدى است که هميشه دامنگير رهبرى اين حزب بوده و تا کنون از ان در نيامده و حالا که نادر ممکن است چند ماهى مثل سابق نتواند زير بغل مارا بگيرد، پانيک کرديم و واقعى است. اما واقعيت تلخى که قربانى اصلى ان بازخود م.حکمت است.

من اطمينان دارم که باحضور حکمت ما بازهم جلو ميرويم و حکمتيسم رهبران و فعالين خودرا دارد و خواهد يافت و بيشتر خواهند شد، اما همين حالا و مستقل از او و در کنار او رهبرانى در ابعاد وسيع اجتماعى و سياسى و فکرى بايد جلو بيايندو اين ماشين سنگين و کم تحرک را که بارش بر دوش حکمت است با سرعت غير قابل ايستادن و درجازدنى به جلو هدايت کنند.

در چند سال اخير مردم ايران به صحنه امده اند و حکمت با ارزيابيها و پيش بينى هاى واقعى و عميق و همه جانبه اش حککا را وارد يکدوره پرشور و موثر حيات سياسى خود کرد. حزب در مرکز توجه سياسى مردم ايران و اپوزيسيون در خارج و داخل قرار گرفت.

ايا از اين بيشتر ميتوان جلو رفت. گام بعدى چيست؟ مساله سرنگونى چه ميشود؟ بعد از هر اتفاق سياسى در ايران همه نگاه ها به طرف رهبران و يا مدعيان رهبرى جامعه است. پس از انتخاب مجدد خاتمى چه ميشود؟ ايا رفت تا چهار سال ديگر و ديگر اتفاقى نخواهد افتاد؟ مگر کمند در اپوزسيون داخل و خارج ايران که اينطور فکر ميکنند. مردم چکار کنند، حککا چه ميگويد و چکار ميکند؟ چگونه جامعه را از درون اين کشمکشها و پيچ و خمها و بيم و اميدها و گاها نااميديها به جلو ميبرد. چگونه نيروى محرکه مبارزات و نارضايتى و جنبشهاى مردم ايران ميشود؟ به نظر من نگاهها به سوى اين حزب است، نه تنها در ميان مردم و رهبران عملى و فعالين جنبشهاى ضد رژيم و سرنگونى خواه بلکه حتى در ميان طيف وسيع اپوزسيون چپ و راست ايران هم. جواب چيست؟

من ميفهمم و همه ميدانيم م. حکمت جواب را خواهد داشت و باز هم خونى به رگهاى جامعه و حزب تزريق خواهد کرد و ما و جامعه را از کرختى يک وضعيت معين سياسى و اجتماعى براى مثال ايران بعد از انتخابات دوم در خواهد اورد. اما سوال اين است که اگر حکمت به هر دليلى يک هفته، يک ماه حضور پيدا نکرد چه؟ بايد منتظر بود و هر کس سرش به کار خودش گرم باشد و هنر ما در بهترين حالت اداره حزب و حفظ وضع موجود باشد؟ مشکل کجا است و چکار بايد کرد؟

١- قبل از هر چيز بايد با نوشتن و گفتن و عمل کردن و حضور دايمى به وسط صحنه سياسى امد و جرات داشت. از اشتباه نترسيد. راحت طلبى و منتظر شدن تا م.حکمت حرف بزند و ما تاييد کنيم را بايد کنار گذاشت. ما شانس تصحيح اشتباهات و کجرويها را با حضور حکمت خواهيم داشت، ( فرض من اين نيست که همه اشتباه ميکنند) اما اگر پيش امد بايد شهامت پذيرش ان را داشت. من در زندگى سياسى ام در کومه له و حکا بارها شاهد شکسته شدن ادمها و از چشم افتادن بدليل اشتباهاتشان و حتى بدليل مخالفتهايشان بوده ام و خودم هم ان را تحمل کرده ام. اما در سنت م. حکمت ان را نديده ام. بار اول که از عراق برگشتم بعد از خيزش مردم شهرهاى کردستان و مساله شوراها در مارس ١٩٩١ که در ان زحمت زيادى کشيده بودم وقتى نقد عميق م.حکمت را از اوضاع شنيدم نه تنها احساس ازارى نکردم بلکه ياد گرفتم و وقتى او گفت يادداشتهاى روزانه من را تايپ و چاپ کنند بيشتر متوجه همه جانبه نگرى و صميميت اين ادم بزرگ شدم. فاروق باباميرى که شوکه شده بود به من گفت مگر ما با چشم خودمان انقلاب را نديديم اينها چه ميگويند. بهش گفتم حق با انها است. بايد ياد بگيريم. تو هم لجاجت نکن، به ان فکر کن...

در وقايع اخير اتحاديه ميهنى و حککع هم همينطور.

چه شانسى است و چقدر خوب است در سنتى کار و زندگى کنى که از هر لحاظ ازاد و راحتى و دغدغه پشت پا گرفتن و اذيت کردن و اذيت شدن را ندارى. اگر خراب کردى از چشم نميافتى... اين نمونه کوچک ان جامعه بزرگى است که ميخواهيم بسازيم و مردم ايران بخصوص چقدر به اين رهايى همه جانبه احتياج دارند.٢- بايد با شهامت بر نظرات و موافقت و مخالفتها پافشارى کرد. تحولات ايران و بحران سياسى حاد جامعه طورى است که همين حالا در همه سطوح مبارزين و انقلابيون و صاحبنظرانى را مى طلبد که خود به تنهايى و مستقل نظر ميدهند، جواب ميدهند و تصميم ميگيرند و عمل ميکنند. بايد به اين فکر کرد که فردا در سخنرانى چند ده هزار نفره در تهران و سنندج و در مقابل ميکروفونها و دوربين ها از اين سر تا ان سر دنيا حرف ميزنيم و جواب ميدهيم و مسووليت حرفى که ميزنيم و موضعى که اعلام ميکنيم را برعهده ميگيريم. تلاش م. حکمت براى ارتقاى ادمها به سطح رهبرى جامعه و حزب بر کسى پوشيده نيست. راست است کادرها و ادمهاى اين جريان با اتکا به تلاش و قابليت خود پا پيش گذاشته اند اما همين هم مديون سنت گرايش کمونيسم کارگرى است.٣- رهبرى جمعى. فونکسيونهاى حزب ما، دفتر سياسى، هيات دبيران، کميته کردستان و شوراى کادرهايش، نشريات و راديو و ميکروفون که در اختيار همه است، نوشتن و اظهار نظرهاى مستقل و ازاد بوسيله اطلاعيه هاى شخصى و غيره هم امکان کار و رهبرى جمعى و هم ابراز وجود سياسى و مستقل ادمها را فراهم کرده اند. بايد اين فونکسيونها شخصيت و اعتبار سياسى و اجتماعى پيدا کنند.دفتر سياسى منظم و فعال و سرزنده و پر حرف و جدى با شخصيت و هميشه حاضر و صاحبنظر در تند پيچهاى سياسى و اجتماعى، هيات دبيرانى که روى نقشه ايران خم شده و هر بار اندازه ميگيرد که کجارا فتح کرده و کجا هستيم و کجا نيستيم و چرا و چه ميگوييم و چه ميکنيم، کميته هاى حزبى پرتحرک و پرکار و جدى و هميشه حاضر در صحنه سياسى محل فعاليت خود....اين ان ماشين رهبرى و حزبى است که اهداف جنبش ما را يکى پس از ديگرى متحقق ميکند و نيروى محرکه مبارزه و سياست در جامعه و نيروى قدرت سياسى در ايران است.اين رهبرى جمعى و افراد ان قرار نيست از منصور حکمت عبور کند. منصور حکمت و حکمتيسم نه قابل حذف و نه امکان عبور از ان هست مگر چرخش به راست يا چپ که هميشه محتمل بوده و هست و در مواردى ديديم و شده. حکمتيسم، مارکسيسم اخر قرن بيست است، پرچم مبارزه سياسى و رهايى از وضع موجود است. حکمتيسم، کمونيسم را از زير اوارهاى سقوط بلوک شرق و انواع کمونيسم هاى موجود و از زير تيغ حملات عظيم و وسيع دشمنانش سربلند در اورد. حکمتيسم تيورى و سياست راهنماى جنبشهاى اجتماعى دوران ما و بطور مشخص و بالفعل و امروز پرچم مبارزه براى يک انقلاب اجتماعى در ايران است. انقلاب روسيه کمونيسم را به همه پايتختهاى کشورهاى جهان برد، انقلاب دوم ايران بار ديگر و در شرايط و توازن قواى کاملا متفاوت و در مقابل هيولاى عظيم سرمايه جهانى و ماشين سرسام اور تبليغى و جنگى ان بار ديگر کمونيسم را به پايتختهاى دنيا ميبرد. اين ان افق و اهدافى است که رهبرى حککا نه روى کاغذ بلکه در مرکز صحنه سياسى ايران ميتواند و بايد پراتيک و متحققش کند.اين کار با اعلام وفادارى و با اظهار خوشبينى و يا بدبينى و غيره نميشود. بايد ديد. امروز و تا ٦ هفته و ٦ ماه بعد بايد ديد. با زور نيست و با فشار اين و ان نيست، جهد و کوشش ميخواهد. انچه که فورى است و مهلت بردار نيست اين است که همين حالا رهبرى اين حزب با حضور نادر چه ميکند. ايا بارى را از دوشش بر ميدارد. ايا نشان ميدهد که ميخواهد و ميتواند و خاطر م.حکمت را جمع ميکند تا به وظايف مهمترش بپردازد؟ ايا ميتواند شرايطى فراهم کند که رهبرى جنبش کمونيزم کارگرى بدون دغدغه نان امروز و فرداى خود و خانواده اش نقش تاريخى خودرا ادامه دهد؟ ايا م. حکمت را خوشحال و اميدوار به اينده اين حزب و ازادى جامعه ايران ميکند.....؟دغدغه م. حکمت براى سرنوشت حزب و رهبريش مال حالا نيست، هميشه بوده و شرايط کنونى جامعه ايران اين را به مساله اى تعيين کننده تبديل کرده است. همه ما اين را با گوشت و پوست و استخوان لمس ميکنيم. اين مسوليت ما است. بايد نادر بتواند براى ٦ ماه، يک سال استراحت کندو در عين حال شاهد پيشروى حزبش هم باشد، اين بر دوش ماست. انجام وظايف سياسى، اجتماعى و رهبرى انقلابى ايندوره تا پيروزى بهترين قدردانى از رهبر جنبش ما و کمک به سلامت جسمى و شادابى روحى او است. بايد ديد اين کار چقدر ميشود. من هيچ تصوير روشنى از اينده جنبش کمونيسم کارگرى در سطح جهان بدون منصور حکمت ندارم. و حرف امروز من هم رهبرى بدون منصور حکمت نيست. نه فقط به خاطر احساس و دردى که حتى فکر و تصور ان براى من و همه ما دارد. حرف من از شکل گرفتن يک رهبرى جمعى در حککا و در کنار م. حکمت است. حکمتيسم در مرکز سياست و مبارزه در ايران قرار گرفته و ميخ خود را کوبيده است. بايد منصور حکمت نتايج تلاشهاى عظيم سياسى و انسانى خودرا به چشم خود در ايران ببيند. بايد منصور حکمت بماند تا پيشروى کمونيسم کارگرى در ابعاد جهانى ممکن و متحقق شود. مگر نه اينکه خودش هم گفته، سلامت جسمى و اسودگى خاطر و فراغت از وظايفى که بدليل اينکه ما نميکنيم بر دوش او افتاده و از کارهاى مهمتر بدرجاتى باز مانده است به تحرک و امادگى و پا پيش گذاشتن اين رهبرى جمعى احتياج دارد!. مظفر محمدى ١١-٧-٢٠٠١