از: عبه دارابى

به: آذر مدرسى، اعضاى کميته مرکزى و مشاورين

موضوع: رهبرى

رفقاى عزيز!

موقعيت کنونى جنبش کمونيسم کارگرى و حزب آن، بجاى رسيده که اين بار نميتوان بسادگى از کنار اين سوال قديمى( رهبرى) گذشت و به آن پاسخ روشن نداد. رهبرى، نقطه کليدى هر جنش و حزبى جديست که تصميم به تغير و جابجاى جامعه دارد. تصميم گيرى صريح و بى پرده براى تداوم جنبش کمونيسم کارگرى و حکمتيسم، مستلزم يک رهبرى جدى است که عميقا به افق، سياست و تاکتيکهاى آن متکى باشد و براى پياده کردن آن در هر جاى ممکن در دنيا بى وقفه تلاش نمايد. من به سهم خود ميکوشم با صراحت به موضوع به پردازم و راه حل مورد نظرم را هم با شما در ميان گذارم. من نوشته بعضى رفقا را خوانده ام با آنهائيکه عبور از منصور حکمت را بلحاظ سياسى و عملى نادرست و غير ممکن دانسته و همچنين مشکل رهبرى را قديمى تر و با سابقه تر ارزيابى ميکنند موافقم و بهمين خاطر از تکرار مجدد آنها خوددارى ميورزم . اما قبل از هر چيز با مقدمه اى شروع خواهم کرد که آنرا به موضوع، بيربط نميدانم. سپس به اصل مطلب يعنى رهبرى حزب باز خواهم گشت. تاريخ گواه خوبى است و نشان ميدهد که انسان همواره بخاطر تغير زندگى خويش و رسيدن به آرزو هايش مبارزه کرده و در هر دوره و مراحل خاصى از تاريخ، ابتدا يک يا چند آدم جدى به اتکا به نيرو و جنبش هاى خود بمثابه رهبر يا پرچمدار اين آرزو ها تصميم گرفته اند زندگى را آنطور که خود مصلحت دانسته اند تغير دهند. بهمين خاطر براى دستيابى به قدرت و توانيکه ايجاد اين تغير را تضمين کند، هدف تعين کرده و نقشه کشيده اند. سپس با اتخاذ سياست و تاکتيک گوناگون برايش جنگيده اند. اين آدمها در نهايت، با سخت کوشى و پشت سر گذاشتن فراز و نشيب هاى زياد به جلو صحنه مبارزات راه يافته و در ادامه آن به رهبران سياسى-اجتماعى اين مبارزات تبديل شده اند. سرانجام با دستيابى به قدرت سياسى، مقاطع معينى از تاريخ را خوب يا بد به خود اختصاص داده و بر آن مهر و نشان خويش زده اند.اکنون کم نيستند آنهائيکه باور دارند منصور حکمت قاطعانه تصميم گرفته است حداقل در جاى از اين دنيا، تاريخ نوع خوبش را بر پايه افق مارکس بسازد و با پياده کردن کمونيسم کارگرى در جامعه به زندگى مردم رنگ و نواى ديگرى ببخشد. حکمت، ٣سال قبل طى بحث بسيار عميقى تلاش نمود ابتدا توجه کل حزب منجمله رهبرى آنرا به سمت ساختن تاريخى جلب نمايد که اگر تحقق يابد کيفيت و مضمون آن از انقلاب ١٩١٧ لنين و بلشويک ها بمراتب بالا تر و انعکاس آن نيز با سرعت فشار سر انگشتى انترنت در سطح جهان امروز پخش خواهد شد و بوسيله آن افکار عمومى مردم جهان را بخود جلب خواهد کرد. استنتاج ساختن چنين تاريخى، اساسا بر جهانبينى مارکس و انطباق آن با واقعيات امروز جهان، تحولات کنونى ايران، و موقعيت جنبش کمونيسم کارگرى در سطح جهان و خزب کمونيست کارگرى ايران و ...... سوار بود و است. بشرطيکه رهبرى وقت در کنار حکمت بخواهد مسير حرکت جنبش و حزب خود را با تکيه به آنها نقشمند کند و بدون اتلاف وقت بسمت هدف مد نظر پيش رود. همه شاهديم که طرح بحث (حزب و جامعه و حزب و قدرت سياسى)، بعنوان يکى از بحث هاى عميق و پر شور کمونيسم کارگرى در ابتداى خود معدود آدمهايى را زمين زد و با استقبال تعداد زيادى هم روبرو گشت. اما ماحصل اين استقبال بمعناى واقعى کلمه چه در عرصه فکرى و چه عملى آن، فرا تر از شخص منصور حکمت نرفت. اين بدان معنى نيست که بقيه بيکار نشسته بوديم و کارى انجام نداديم، بحث اصلى بر سر خم شدن رهبرى رو افق و سياست و پراتيک کمونيسم کارگرى بصورت نقشمند و دورى جستن از کار هاى پراکنده و بى برنامه بود که کمافى سابق انرژى زيادى را از ما گرفت و محصول زيادى هم در بر نداشت. قرار بر اين بود که رهبرى، از آن پس حکمت وار اولويتهايش را بر اساس تغير موقعيت جنبش کمونيسم کارگرى و وضعيت سياسى-اجتماعى حزب و کسب قدرت سياسى در ايران، سازمان دهد و سياست و تاکتيک هايش را بر آن منطبق سازد و قاطعانه براى متحقق ساختن آن تلاش کند. ولى در عالم واقع کار اينچنانى پيش نرفت و بر مبناى رسالت تعريف شده يک رهبرى متکى به حکمتيسم انجام نگرفت. متاسفانه بار ديگر هم رهبرى مورد نظر را دور زديم. اين دوره هم چشم و گوشها باز متوجه نادر بود و کار هاى اساسى رهبرى را ناچارا نادر انجام ميداد. ما کماکان بمثابه رهبرى جنبش کمونيسم کارگرى، رهبرى صاحب حزب و ايدولوگهاى آن، سيستمداران توده اى و پر نفوذ اين جنبش زنده و تاکتيکسيون هاى متمرکز و حاضر و آماده بکار آن در همه جا ظاهر نشديم و اين آزمون را هم با موفقيت ادامه نداديم . اين معضل جدى و قديمى حزب ما، کماکان بقوت خود باقى است. ما تا به امروز "جسارت فتح ساحت مقدس رهبرى" را بخود نداده ايم. ما طى سالهاى اخير با آنکه همراه نادر بوديم اما بمراتب از جهان بينى و تيز بينى او،کار و سنت و روش او، خلاقيت و قاطعيت و جسارت انقلابى او و ........ بخوبى بهره نگرفتيم و اوقات چنان گرانبهايى را از دست داديم که جبرانش کار چندان ساده اى نخواهد بود. بهمين خاطر است که خبر بيمارى او، بلافاصله و بشيوه اى غير معمول کل ماشين حزب را در خود فرو ميبرد و خيلى چيز ها را از روال عادى خود خارج ميکند. غم و نگرانى بيمارى نادر، در وحله اول بجاى سريع عمل کردن براى مداوا و مراقبت از وى، به نوعى سراسيمگى، آشفتگى و بعضا نا اميدى و..... تبديل ميشود. من با اين وضعيت نيستم. ولى نفس نگرانى عميق خبر بيمارى را از همه ميپذيرم و آنرا امرى واقعى و طبيعى ميپندارم چون من هم از جمله کسانى بودم که با شنيدن اين خبر چندين شبانه روز خوابم نبرد و الان نيز دلم بشدت براى نادر شور ميزند. اما ميخواهم اضافه کنم احزابى که از فقدان و کمبود رهبرى جا افتاده و سنت دار در جامعه رنج مى برند، بى شک لغزش و نوساناتشان هم در تمام تند پيچها و لحظات حساس، خود را نشان خواهد داد. احزاب بورژوازى صاحب رهبر و با سنت اينچنانى به واقعه و رويداد ها بر خورد نميکنند. ضعف رهبرى هيچ دوره اى به اين بر جستگى و اين زمختى در حزب ما قد علم نکرده است. فکر ميکنم بيمارى نادر چون زلزله اى عظيم همگيمان را در اين رابطه تکان داده و همه ما را به انديشيدن و فکر کردن عميق در قبال جنبش و حزبمان وا داشته است. بنظر من اينبار براى تک تک اعضاى رهبرى، دست بلند کردنها و بله گفتن ها و اعلام موضع کردنها به تنهايى کافى نيستند. بايستى رهبران، اينبار با کيس روشن و نقشمند و فکر شده خود در قبال سرنوشت حکمتيسم و حزب، عرض اندام کنيم و وظايف روشن خود را در قبال آن نشان دهيم. بطوريکه علاوه بر تشکيلات، کل جامعه هم از آن مطلع باشند و بدانند براى مثال من نوعى در چهار چوب پيشبرد اين امر عظيم، در کجا ايستاده ام و به چه چيزى فکر ميکنم، چه مسئوليتى بعهده دارم، به چه کار مشخصى مشغولم و فعاليت سياسى و پروژه هاى تاکتيکى من در قبال اين اهداف .چگونه پيش ميرود و خطا و پيشرويهاى من در کجاى کار خود را نشان ميدهد و ..... . .سرانجام ميتوان گفت حزب ما بشدت نياز مند يک رهبرى قابل دسترس و متمرکز در کنار منصور حکمت است که بتواند با کردار و گفتار مارکسيستى خود افق و سياست هاى حکمتيسم را به درون جامعه ببرد، توجه و اعتماد مردم را بخود جلب نمايد و به رهبر واقعى اشان تبديل شود، در وقت مناسب مردم را به خيابانها بکشاند و فرمان حکم انقلاب را صادر نمايد، حزبش را بسازد و راهنماى تحکيم و تهور انقلابى آن باشد و با تلاش و کاردانى و سازش ناپذيرى خود مسير سرنگونى رژيم و انقلاب واقعى مردم را نزديک و هموار سازد. و ........ . در راستاى اين امر مهم من تيتر وار به رئوس اولويت هاى رهبرى اشاره خواهم کرد و اعلام آمادگى همه جانبه خود را نيز به آن خواهم افزود. ١- حزب ما در شرايط حاضر نيازمند يک رهبرى فکر کرده و با افق، متمرکز و قابل دسترس، جدى و آماده بکار و خلاف جريان است که بخاطر ادامه دادن، بقدرت رساندن و پياده کردن حکمتيسم و برنامه دنياى بهتر آن در همه شئونات زندگى مردم در ايران، از هيچ چيز نهراسد، بطور نقشمند عمل کند و افق، سياست و تاکتيک هاى خود را براى متحقق ساختن آن بکار بندد. چون بدون دستيابى به قدرت سياسى در ايران، نه تنها پياده کردن "حکمتيسم" و برنامه آن، امکانپذير نيست، بلکه به آسانى نيز ضربه پذير خواهد بود. ٢- دستيابى يابى به هدف فوق، بدوا در گرو سرنگونى جمهورى اسلامى توسط جنبش کمونيسم کارگرى و جنبش راديکاليسمم جامعه ايران است. بهمين خاطر اين رهبرى بايستى بصورت متمرکز براى سازماندهى اين جنبش ها منجمله جنبش کارگرى، جنبش جوانان و جنبش زنان آزاده و سرنگونى طلب و ....... دست بکار شود و بمثابه يک اولويت مهم ابزار و امکانات مناسب اين کار را فراهم سازد. ٣- در شرايط کنونى يکى از برا ترين و مثمرترين ابزار سازماندهى مردم و گرد آورى قوا براى سرنگون کردن رژيم اسلامى و استقرار حکمتيسم در ايران، تلويزيون است نه راديو. اين چيزى نيست که همه ندانيم ولى بين دانستن و تقبل کردن تاسيس آن توسط رهبرى، فاصله زيادى است. خم شدن رو اين پروژه و بکار بستن اين ابزار، نشانگر توانايى و اقتدار يک رهبرى است که با بکار گيرى اولويت هاى خود مسير سرنگونى رژيم اسلامى و آزادى مردم ايران را سرعت ميبخشد. متاسفانه اخيرا راديو انترناسيونال نيز زير فشار پارازيت جمهورى اسلامى قرار گرفته و در مواردى بزحمت قابل استفاده است. ٤- ارتباط و تماس حضورى با فعالين کمونيست در داخل شهر ها بمنظور همخط کردن آنان در چوار چوب افق و سياستهاى حزب و آماده کردنشان براى يک رو ياروى جدى و همه جانبه با نظام سرمايه دارى، گرد آورى قوا عليه جمهورى اسلامى و کسب قدرت سياسى در ايران، و ...... يکى ديگر از اولويتهاى اين دوره رهبرى است که سازمان دادن آن بسيار ضرورى است. ٥- در رابطه با کسب قدرت سياسى، سازماندهى حزب مسلح در کردستان نيز يک رکن مهم کار رهبرى است. درخاتمه من بسهم خود در بطن توقعاتى که از يک رهبرى با افق و معتقد، کارکن و جدى در راه ادامه و پياده کردن حکمتيسم انتظار ميرود آمادگى کامل خود را اعلام ميکنم و براى انجام هر کارى بى چون و چرا آماده هستم. علاوه بر آن حاضرم مشخص تر در امور ساختن يک حزب قدرتمند در داخل ايران و سازمان دادن امور نظامى آن نيز بى وقفه تلاش نمايم. در خاتمه اميدوارم تصميم فکر شده ام را جدى بگيريد و آنرا بمثابه يک اعلام موضع صرف تعبير نکنيد.

با تشکر ٧-٨-٢٠٠١