به: رفيق آذر مدرسى، رئيس هيئت دبيران

رونوشت به: اعضا و مشاورين کميته مرکزى

محسن ابراهيمى

٢٩ ژوئن ٢٠٠١

در باره رهبرى حزب

حزب کمونيست کارگرى در نقطه عطف مهمى از حيات سياسى اش قرار دارد. حتى اگر هيچ اتفاقى در حزب نميافتاد، شرايط پرتلاطم سياسى در ايران، امکان و شانس دخالت جدى حزب در نبرد کسب قدرت، به اندازه کافى حاکى از اين لحظات تعيين کننده است. اما شرايطى که براى رفيق نادر پيش آمده، حزب را در موقعيتى بسيار خطيرتر قرار داده است. اگر چه نتايج درمان اوليه نادر موفق بوده اما حتى با اين وجود، رهبرى حزب کمونيست کارگرى موظف است کمک کند دغدغه هاى حزبى نادر به پايين ترين سطح ممکن کاهش يافته و از اين طريق شرايط را براى بازيابى بهبودى کاملش فراهم کند. اين در درجه اول، مستقل از سرنوشت حزب و جنبش، به لحاظ شخصى هم مهم است و آرزوى صميمانه تک تک ماست.

رفيق نادر جايگاهى تعيين کننده در رهبرى جنبش کمونيسم کارگرى و حزب دارد. اين حقيقتى آشکار است. به اين معنا، اين هم حقيقتى آشکار است که هر درجه اى از کاهش اجبارى نقش تاکنونى نادر، جنبش کمونيسم کارگرى را با موقعيتى خطير روبرو ميکند. در حال حاضر، هيچ مسئله اى مهمتر از اين در مقابل ما قرار ندارد که چه کار بايد کرد تا از اين مقطع به موفقترين وجه عبور کرد. هر گونه سهل انگارى، هر گونه کم عجلگى براى پيدا کردن پاسخ به اين سئوال، ميتواند فرصتهاى غير قابل بازگشتى را از دست ما بگيرد.

اما اين به نحوى نگران کننده تر زيانبار است که تشخيص اين حقيقت، يعنى جايگاه شاخص نادر در رهبرى جنبش کمونيسم کارگرى، ما را در پرکردن حفره هاى مورد اشاره نادر در نامه اش به کميته مرکزى - حفره هايى که با توجه به موقعيت کنونى نادر، جنبش کمونيسم کارگرى با آنها مواجه ميشود - نا اميد کند. اين غلط ترين و مضرترين نوع نزديک شدن به مسئله رهبرى حزب در شرايط کنونى است که با تاکيد بر نقش و جايگاه بى همتاى نادر شروع کند و با صرفا اظهار تاسف و ياس از موقعيت کنونى رهبرى و مهمتر از آن با اين استناج که کسى يا جمعى نميتواند اين جايگاه را پر کند خاتمه دهد. اين نسخه شکست از پيشى است. اين منجر به هيچ تغييرى در وضع رهبرى حزب نميشود. نتيجه اى جز دست روى دست گذاشتن نخواهد داشت. اين نه گرهى از معضلات جنبش و حزب باز ميکند. نه کمکى به دغدغه هاى نادر ميکند. نه امکان بوجود مياورد که رهبرى حزب يکبار به خودش تمام قد نگاه کند و خود را در جايى متفاوتتر از آنچيزى که الان هست قرار دهد.

مسئله بر سر قرار گرفتن در جايگاه نادر نيست که ما به همديگر گوشزد کنيم اين ممکن نيست و بايد اين موقعيت را برايش محفوظ کرد. مسئله بر سر اينست که رهبرى حزب بايد چه کار کند تا بتواند زيانهاى اين دوره را به حداقل ممکن کاهش دهد و حزب را از اين دوره با کمترين آسيب عبور دهد. اولين شرط براى رسيدن به چنين هدفى اينست که رهبرى، فاصله اش با مشخصات يک جمع رهبر را تشخيص دهد، آنرا برسميت بشناسد و مصمم شود به خودش تکان جدى بدهد. به سرعت و بدون فوت وقت خود را از زير بار سنگين عاداتى که مغاير با عمل کردن به مثابه رهبرى است رها کند. بسرعت خود را آماده ورود به شرايط جديد بکند. بخواهد در نقش رهبرى حزب و جنبش ظاهر شود. خود را به طور تمام کمال صاحب و مسئول حزب، صاحب افت و خيزها و شکستها و پيروزيهايش بداند. سئوالاتش سئوالات اين دوره باشد. مشغله هايش مشغله هاى اين دوره باشد. جسارت لازم براى اين دوره را داشته باشد. تحرک و انعطاف ضرورى اين دوره را براى زندگى شخصى اش داشته باشد. براى پذيرش ريسکهاى مربوط به اين دوره در زندگيش جا باز کند. خود را مسئول افت و خيز حزب بداند. مسئول جواب دادن به افکار عمومى بداند. با چنگ و دندان از حزب در هر مصافى دفاع کند. هميشه دنبال راهى براى رساندن حزب به تصوير مطلوب، به حزبى آماده براى کسب قدرت سياسى باشد. تماما در فکر تشخيص مسائل روبروى حزب باشد. تا پاسخ اين مسائل را پيدا نکند دست برندارد، با حزب بخوابد. با حزب بيدار شود. بخواهد و مصمم باشد در هر سطحى هم که شده منصور حکمت را نمايندگى کند.

اين حقيقت دارد که رهبرى حزب، براى مدت طولانى از اين تصوير فاصله داشته و هنوز هم به سختى ميتوان نشانه هايى از عجله براى نزديک شدن به چنين تصويرى را ديد. اين دو علت داشته است: ١-مدت طولانى بى تحرکى سياسى در ايران، کنديها، آسوده خياليها، کم تحرکيها، فرصت از دست دادنها، پرشتاب نبودنها و کلا مشخصه هايى را بر رهبرى حزب تحميل کرده است که مطلقا براى ورود به شرايط پرتلاطم کنونى مناسب نيستند. والا با هيچ منطقى اين موضوع قابل توضيح نيست که يک حزب جدى سياسى، در آستانه تحولات عظيم سياسى، چند سالى تمرکز کميته مرکزى را در دستور قرار دهد و دست آخر، از سر اجبار از خيرش بگذرد. ٢- حضور قوى نادر در رهبرى حزب به مدت طولانى، از يکطرف حزب را به اينجا رسانده که ميبينيم و از طرف ديگر - بر خلاف تلاشهاى هميشگى خود نادر - منشا يک آسودگى خيال در رهبرى شده است: نادر هست و جاى نگرانى نيست. نادر هست و ديگر لازم نيست فرد فرد رهبرى، مستقل از اينکه نادر چه کار ميکند، با ششدانگ حواس، تحولات سياسى، روندها، موقعيت حزب و کارهايى را که بايد حزب در دستور بگذارد دنبال کند. نادر هست و لابد بحثى و طرحى براى جلسات رهبرى حزب آماده است. نادر هست و جواب مستعفيون را کف دستشان ميگذارد. نادر هست ...

بحث من اينجا اصلا مربوط به سرنوشت حزب در دراز مدت نيست. با رفيق على جوادى موافقم که در دراز مدت ممکن است اتفاقات ناگوار زيادى براى حزب و جنبش کمونيسم کارگرى زير پرچم خود همين جنبش رخ دهد. اما در دراز مدت شق ديگرى هم ممکن است. همان شرايط تاريخى و زمينه هاى اجتماعى و سياسى که از درونش منصور حکمت برخاست و در راس جنبشى قرار گرفت و آن جنبش را متحزب کرد و به اينجا رساند، ميتواند در يک نقطه عطفى ديگر کسانى را بيرون دهد که منصور حکمت و جنبش کمونيسم کارگرى را نمايندگى ميکنند. اين کاملا ممکن است و به طور قطع اين رهبرى متعلق به نسل ديگرى است. اين ممکن است مخصوصا به اين دليل که نسل رهبران کمونيست آتى، در کنار مارکس و لنين، حکمت را هم دارند.

اما فراتر از دغدغه سرنوشت جنبش ما در دراز مدت، تلاطم عميق سياسى در ايران، باز شدن ءسئله قدرت سياسى و مهمتر از همه شانس و امکان پيروزى کمونيسم کارگرى، ما را موظف ميکند که همين امروز بدون کمترين درنگ براى شکل دادن به رهبرى اى با مشخصات بالا تلاش کنيم. حتى به نظر من، سرنوشت جنبش کمونيسم کارگرى در دراز مدت به درجات زيادى به اين مربوط است که همين امروز از تلاطم سياسى ايران، از نبرد قدرت بين ارتجاع و کمونيسم، چگونه بيرون بياييم. اگر بتوانيم همين امروز بالاترين ظرفيتهاى جنبش و حزبمان را در بهترين حالت براى کسب قدرت سياسى و در بدترين شق براى تبديل شدن به نيروى مادى پرقدرت بکار ببريم، آنگاه حتى سرنوشت جنبشمان در دراز مدت اميدوار کننده تر خواهد بود.

تمام اينها در صورتى امکان پذير است که به خود فراتر از صرفا اعضايى از ارگان رهبرى، اعضايى در کميته مرکزى نگاه کنيم. بخواهيم در کنار، همگام و با کمک نادر در راس حزب و پيشاپيش حزب قرار بگيريم و حزب را براى نبرد سرنوشت سازى که در مقابلمان هستم هدايت کنيم.