به: رئيس هيئت دبيران، رفيق آذر مدرسى

از: ثريا شهابى

تاريخ: ١٨ ژوئن ٢٠٠١

رونوشت: رفيق منصور حکمت

اعضا و مشاورين کميته مرکزى

در مورد موضوعات نامه هاى شما و رفيق نادر، در باره رهبرى حزب در غياب نادر، نکاتى بنطرم مى رسد که دوست داشتم با شما و بقيه اعضا کميته مرکزى مطرح کنم.

«در غياب نادر چه کارى و چه مشخصات و ابعادى از وجود حزب و جنبش ما لطمه ميخورد

و به خطر ميافتد و چطور ميشود اين حفره ها را پر کرد.»

اين سئوالى است که نادر از همه ما مى کند، تاثير نداشتن او در حيات جنبش و حزبمان و چگونگى پر کردن اين خلا! بنظر من صورت مسئله اين است. چيزى که در غياب نادر در حزب و جنبش ما لطمه ميخورد اينها نيست:

پست هاى تشکيلاتى که نادر داشته نيست

قلم و قدرت استدلال خيره کننده اش که مخالفين را هم به تحسين کشانده، نيست

قدرت سخنورى و اقناع و قابل فهم کردن پيچيده ترين مقولات تجريدى و کنکرت، نيست

پر کردن جايگاه يگانه اش در تاريخ اين جنبش و حزب، نيست

پرکارى و حجم عظيم انرژى که يک نفر مى تواند بيافريند و بيفزايد، نيست

تفکر و منش عميقا انسانى او نيست!

هرچند که فقدان همه اين خصوصيات منحصر بفرد او، به تنهايى ضايعه بزرگى براى حزب و جنبش ما است. اما به اعتقاد من آن چيزى که نقش نادر را علاوه بر خصوصيات بالا اساسا ويژه کرده است و فقدان آن خطرى براى جنبش ما است اينها است:

ماکزيماليست بودن، بلندپروازى و عنصر بسيار اکتيو تبديل کردن حزب و جنبش ما به واقعيتى موجود در پائين ترين سطح امکان است. براى نادر اگر سوسياليسم شدنى است، اگر سعادت انسان همين امروز قابل تصور است، اگر قدرت سياسى قابل تصرف است، اگر حزب ساختنى است، اگر «حزب کمونيست ايران» ديگر ابزار مناسبى براى مبارزه سوسياليتسى نيست و بايد عليرغم آن کار ديگرى کرد، اگر سنت پيشمرگايتى سنت کار سوسياليستى نيست، اگر مى شود مقابل روندى ايستاد، اگر مى شود روندى را آغاز کرد، اگر تاثيرات مخرب تجربه شکست شوروى را مى توان با استقامت در سنگر هاى معيننى به حداقل رساند، اگر ..... و اگر ....ذهن تئوريک نادر در دنياى واقعى فورا بدنبال پيدا کردن راه و چاه آن است و نادر خود اصلى ترين نيروى فعاله تبديل اين امکان ها به واقعيت، همين امروز، است. تا امروز نادر نيروى اصلى فعاله تبديل اين امکان ها به واقعيت در همه سطوح نظرى، عملى و تشکيلاتى بوده است. اينها موتور پيشروى هاى تا به امروز حزب ما و جنبش ما بوده است.

باز، اگر همه اين «اگر ها» فقط حتى يک درصد امکان تحقق داشته باشد، اگر هيچ موافق و همنظرى در شروع کار وجود نداشته باشد، نادر دست بکار ساختن و پيشبردن ايجاد تغييرات مورد نظرش در دنياى واقعى در هر سطحى که لازم است، ميکرو يا ماکرو، مى شود. بحث هاى «حزب و قدرت سياسى»، «حزب و شخصيت ها» و «هل دادن» حزب بسمت ساختن ابزار هاى لازم براى اينها، نمونه هاى اخير اين خصوصيت منحصر به فرد نادر است.

حزب و جنبش ما همين امروز و در آينده تحولات ايران، بيش از هميشه به اين خاصيت نياز دارد. فردا مسائل متنوع تر، پيچيده تر، و مستلزم سرعت عمل بيشترى پيشاروى اين حزب و جنبش است.

ما براى پر کردن اين خلا چه راه حل سياسى و تشکيلاتى داريم؟ کدام فنکسيون، با کدام مشخصات را براى پاسخگويى به اين نياز مى توان تعريف کرد؟ از کدام يک نفر، تيم و آرايشى، از رهبران حزب ميتوان انتظار داشت چنين نقشى در حزب ايفا کنند؟ بنظرم معظل اين است و بايد براى آن فکرى کرد.

با آرزوى موفقيت

ثريا شهابى

١٩ ژوئن ٢٠٠١