آذر عزيز

درباره سازماندهى بالاى حزب

افکارى با صداى بلند

بنظر من در مورد سازماندهى بالاى حزب بايد نکات زير را در نظر گرفت:

١ - سازمان کنونى بالاى حزب تنها يک راهکار تشکيلاتى صرف نبود. بحث هاى مربوط به اين سازمان ادامه بحث حزب و جامعه بود که بسيار پيشتر از کنگره سوم حزب در جريان بود. اين سازمان دو رکن داشت. اول اينکه در يک حزب سياسى که معطوف به قدرت است بايد يک نفر بعنوان راس حزب و راس حرکت سياسى خود در را مقابل جامعه قرار دهد. کميته هاى حزبى و جمع هاى رهبرى رو به جامعه جواب گو نيستند. حزب بايد يک ليدر داشته باشد که جامعه حزب را با او ميشناسد و او مسئول عملکرد سياسى و تشکيلاتى حزب است. دوم اينکه خود حزب بايد شکل و قواره عادى تر و اجتماعى ترى بگيرد. انتخاب يک ليدر توسط پلنوم و بر اساس يک پلاتفرم اجازه ميدهد که اولا خود تشکيلات بداند که چه پلاتفرمى را انتخاب کرده، ثانيا هرکس بتواند فارغ از تنش شخصى و عرفانى سياست و آلترناتيو خود را مطرح کند و به اصطلاح ليدر را چلنج کند و خود را کانديداى ليدرى کند و ثالثا ليدرى که انتخاب شده بتواند تيم کارى خود (هيات دبيران) را براساس تشخصى خود و راى اعتماد دفتر سياسى انتخاب کند و امکان پيدا کند که در مقابل تذکرات و نظرات ديگران بطور قانونى و مشروعى حزب را مطابق پلاتفرم خود هدايت کند. بنظر من اين يکى از دستاوردهاى بجث حزب و جامعه بود و اگر مجبور به کنار گذاشتن آن شويم بايد متوجه باشيم که داريم يک عقب نشينى را قبول ميکنيم و حزب دير يازود بايد به همين آرايش برگردد.

٢ - با کناره رفتن نادر از ليدرى حزب اين پست بطور واقعى و کامل قابل پر کردن نيست. تعيين يک ليدر غير واقعى مشکلى را حل نميکند. نميتوان به فاصله عظيمى که نادر با هرکس ديگرى در اين تشکيلات، چه در انظار جامعه و چه در انظار تشکيلات، دارد بى توجه بود. در نتيجه چسبيدن به فرم کنونى واقعى نيست و ميتواند به تضعيف موقعيت درونى و بيرونى حزب منجر شود.

٣ - خوشبختانه خود نادر کماکان يک عضو فعال رهبرى حزب است و خواهد ماند. اين امکان نادرى را بوجود مياورد که هر تغيير سازمانى در بالاى حزب بطور آرامترى و با اطمينان خاطر بيرونى و درونى بسيار بالاترى انجام شود. وجود نادر عوارض ناشى از بند ٢ اين نوشته را بشدت تخفيف ميدهد و اجازه ميدهد که در شرايط فعلى راه حل هائى را در پيش بگيريم که بدون وجود نادر امکان پذير نبود.

باتوجه به نکات فوق نظر من اين است که بالاى حزب بايد ترکيبى از وجود يک ليدر در راس حزب و يک رهبرى جمعى نشسته باشد. اين از يک طرف اجازه ميدهد که ما فونکسيون ليدر را باهمه محسناتش حفظ کنيم و از طرف ديگر وجود يک جمع رهبرى نشسته اطمينان خاطرى در مورد همه جانبگى و تسلط در بالاى حزب را ايجاد ميکند. براين اساس پيشنهاد من اين است که بلاى حزب بصورت زير آرايش پيدا کند.

١ - در راس حزب يک ليدر بر اساس پلاتفرم وى توسط پلنوم انتخاب ميشود. ليدر هيات دبيران را، مثل سابق، تشکيل ميدهد و خود رياست آن را بعهده ميگيرد. درنتيجه پست رئيس هيات دبيران حذف ميشود.

٢ = پلنوم بجاى دفتر سياسى يک کميته رهبرى نشسته را انتخاب ميکند. اين کميته همان وظايف دفتر سياسى را بعهده دارد و بر کار ليدر نظارت ميکند. هر مصوبه کميته رهبرى از جانب ليدر بايد مورد اجرا قرار گيرد و اگر ليدر اين مصوبه را مخالف با پلاتفرم خود بداند بايد پلنوم فوق العاده را فرا بخواند. پلنوم مسئول حل اين تناقض خواهد بود. اين رهبرى نشسته است. مثل خود هيات دبيران.

٣ - يک دفتر مطالعات استراتژيک حزب که مسئول سازمان دادن و انجام بجث هاى مربوط به مسائلى که بطور استراتژيک حزب را تحت تاثير خود قرار ميدهد بايد تشکيل شود. اين دفتر انتشار نشريه تئوريک حزب را بعهده دارد و در واقع پشتوانه فکرى پلاتفرم هاى سياسى درون حزب را بوجود مياورد. مسئول اين دفتر منتخب پلنوم است.

٤ - دفتر بازرسى حزب. اين دفتر وظيفه دارد که انجام فعاليتهاى مختلف حزب را مورد بازرسى قرار دهد و به شکايات احتمالى از ارگانهاى بالاى حزب رسيدگى کند و گزارش خود را به پلنوم ارائه دهد. مسئول اين دفتر توسط پلنوم انتخاب ميشود و نبايد عضو هيات دبيران و يا کميته رهبرى و يا ارگانهاى زير دست آنها باشد.

اگر اين خطوط درست باشد ميشود مشروح تر وظايف و اختيارات و غيره را روى کاغذ آورد.

کورش مدرسى

٣٠ مه ٢٠٠١